ماه و ستاره دارم...
در همچین روزی، سال پیش وقتی زمین سفیدپوش برف بود خدا نعمتش را بر من تمام کرد و رنگی تازه به زندگیام پاشید. ستارهای داشتم، ستارهای دیگر نصیبم کرد و من بنده کجا و لیاقت این همه نعمت. هرچه سر بر سجده گذارم باز کم است... دختری عطا کردند به لطافت گل و زیبایی بهار و خواستنیتر از هر خواستهای... دلیلی برای بودن و محکمتر بودن بنده و عیال که مهر است و مهربان. ستاره بابایی! از تو ممنونم برای جاری کردن این حس زیبای پدرانگی در وجودم. برای آن که با خندهات تمام نامرادیها و نامردیها و سیاستبازیها یادم میرود. وقتی میخندی بهار میش...
نویسنده :
بابا و مامان ستاره
22:51